بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
___________________
صدای عقربه ها
سخت آزارم می دهند ، امشب
انگار ، اولین باری ست که آنها را می شنوم
انگار که تمام صداهای دنیا خاموش شده اند
و تنها عقربه ها می نوازند .
. . . . . . . . . . . . . . . .
دلم می خواهد امشب ثانیه ها آنقدر طول بکشند
تا آن که حوصله ی تمام ساعتهای دنیا سر برود
دلم می خواهد امشب آنقدر برایت بنویسم
تا آنکه دیگر فرصتی برای خداحافظی باقی نماند
دلم می خواهد امشب بلندترین شعرهایم را برایت بگویم
اما این کار را نخواهم کرد
تا آن که " بلند ترین شعر نگفته ی دنیا "
مال من باشد . . ..
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
____________________
دریا ، افق و این چشمهای من
و موجهای شکسته ای که باز می گردند
در این لحظه های زوال . . .
**
. . من تنها برکه ای آب میخواهم
که در آسمان خیس آن
خورشید چشمهای مرا نسوزاند
و ساحلی تنها
به قدر تمنای یک دست
من از دریا می ترسم
من از دریا ، ازغروب دریا ، می ترسم
ماهی کوچک من در آن غرق خواهد شد
**
. . .هر چند که می دانم یک روز
خود نیز در این دریا غرق خواهم گشت
و در لحظه هایی از یک موج . . . .
پایان نقطه ای در آغاز .........
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
______________
قلم امشبم را تو همراه شو
رفیق شب و همدم راه شو
به راهی برو تا خود آسمان
و یک لحظه همسایه ماه شو
بپرس از ستاره که باران کجاست
بگو با ستاره که خورشید رفت
بگو چشم حق تا که جوشید،رفت
بگو پر زد و بر خروشید ، رفت
کنون جامه از نور پوشید، رفت
و من مانده ام چشم یاران کجاست
جماران مگو جمع یاران بگو
جماران مگو چشم باران بگو
جماران مگو چشمه ساران بگو
از آن چشمه حق مداران بگو
بگو ، تا بگویم که باران کجاست
قلم امشبم را تو . . . . .
__ خداوندا روح امام راحلمان را __
__ غریق رحمت فرما . . و رهبر __
__ و رهبر عزیز و فرهیخته مان را__
__ تحت عنایات خاص خویش __
__ برای ما نگهدار __
__ آمین __
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
_____ _____
شاپرک ، طعم بودن و لحظه ها . .
چه کسی بهتر می داند " از یک سیب "
راز ماه چیست
و صبح
چگونه می شکند ، در طلوع یک ژاله
چه کسی می داند ؟
**
چه کسی می داند
شاید که گلی نمی پژمرد
اگر ژاله ها می ماندند
وشاید من نیز
در افتادن یک سیب غرق می شدم
اگر شناسنامه ام تنها یک شماره
کمتر یا بیشتر بود . . . . .
چه کسی می داند
_________
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
__________________
یک فنجان خیال
و این همه نقشهای قهوه ای
و لحظه هایی که تقسیم می شوند
در میان خویش . . .
بیا این مانده اش را با هم بنوشیم
دیر زمانی میشود که فال ما را
گرفته اند . .
________________
بسم الله الرحمن ارحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
_________________
دب اکبر
دب اصغر
جدی
اژدها
عجب باغ وحشی ست ، این آسمان . .
بگو با من ، چقدر مانده است تا سپیده
و کجاست آن " ستاره ی من "
در این رویای وحش . . . . .
_______________________
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
_________ _________
شاید که تو پشت یکی از همین پنجره ها
ایستاده ای و کوچه را نگاه می کنی
و من پنجره ها را یک به یک ورانداز می کنم
آرام ، آرام ،
میدانی ، می دانی . . . ؟
آخرین پنجره . . همیشه مرا نگران می سازد . . . . .
____________
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
__________ __________
گل من شکوفه کرده توی باغ و توی بستون
توی دستای ستاره ، میون باغ و گلستون
گل یاس مهربونم که خودش عین بهاره
روشنیش مثل سپیده ، سپیدیش عین زمستون
شاخه ی یاسمو امشب می کشم رو بوم چشمام
تا دیگه کسی نتونه بچینه یکی شو از اون
هر زمون دلم می گیره به پای گُلاش می شینم
که با این بهار کوتاه ، چه دلم رو کرده حیرون
تا که این گُلای یاسم واسه من بمونه ، هرشب
میذارم رو دوش چشمام ، میبرم به طاق گردون
میشنوم عطر بهارو توی چشمون محبت
با یه عشق آسمونی توی کوچه های تهرون
_______________
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
________________
کمی آرام تر قدم بردار
تار و پودم رشته های نازک رویاست
گره خورده در آن چاردیواری
و رنگم
اگر آبی اگر قرمز اگر زرد است
به رنگ خاطره باقیست
خاطری از دور ، خانه ای مهجور ، آن خم دیوار ،
دختری بیدار ،دار قالی پیش ، شانه ای در دست
که با مضراب انگشتان
باغهای آرزو را از عرش بر فرش می آورد
تا شاید روزی ، از آن مرغان سرگردان
یکی بردار بنشیند
و بنشیند . . .
و اینک سالیانی بعد
همان خاطر ، همان احساس ولی با
دستهایی استخوانی ، لرزان . عینکی ته استکانی
سفره ی رویای خود را باز می بیند
باز می بیند
در خانه ی من . . خانه ی تو . . . .
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
________________
کمی آرام تر قدم بردار
تار و پودم رشته های نازک رویاست
گره خورده در آن چاردیواری
و رنگم
اگر آبی اگر قرمز اگر زرد است
به رنگ خاطره باقیست
خاطری از دور ، خانه ای مهجور ، آن خم دیوار ،
دختری بیدار ،دار قالی پیش ، شانه ای در دست
که با مضراب انگشتان
باغهای آرزو را از عرش بر فرش می آورد
تا شاید روزی ، از آن مرغان سرگردان
یکی بردار بنشیند
و بنشیند . . .
و اینک سالیانی بعد
همان خاطر ، همان احساس ولی با
دستهایی استخوانی ، لرزان . عینکی ته استکانی
سفره ی رویای خود را باز می بیند
در خانه ی من . . خانه ی تو . . . .