بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
کم کم این وبلاگ میره که به یکسالگی خودش نزدیک بشه . کم کم نوروز میرسه و زمان براورد کردن سالی ست که گذشت.
... خوب که نگاه میکنم .. میبینم اینجا آنقدرها هم مجازی نبوده . و یا بهتر بگم حقیقی ترین دنیای مجازی من هست . دوستانی دارم اینجا که از خورشید روشن ترند و از چشمه زلال تر . دوستانی دارم اینجا _ بقول سهراب _ بهتر از آب روان_ بهتر از گل و خوشبوتر از هر شکوفه ای. با شادی آدم شاد میشند و با غمهای آدم ، محزون . هر کدوم مثل یک چشمه ی از نور هستند .
و نظرها و کامنتهایی از محبت دارم در اینجا ، که همچون گلهای بهاری ، تک تک شکوفه می کنند . شکوفه هایی از نور ، شکوفه هایی از لطف ، که اگر یک روز نباشند ، این وبلاگ خواهد مرد .
کامنتهایی با عطری خدایی ، کامنتهایی با عطر زیبایی ، کامنتهایی با عطر محبت ، کامنتهایی با طعم انتقاد ، پرسش ، کامنتهایی که آمده اند ، ردی از خودشان گذاشته اند و خاطره ای ورفته اند و دیگر آنها رو کمتر دیده ام... و کامنتهایی که هربار هربار انتظارشون رو میکشم، کامنتهایی از مرام از محبت که اگر یکبار ، فقط یکبار ، نباشند ، این وبلاگ خواهد مرد ...........
بگذارید آغاز سخنم رو اصلاح کنم . گاهی می اندیشم که این دنیا حقیقی ترین دنیای حقیقی من هست ...
پی نوشت .. نه نه .. سرنوشت .... بخدا ، به مرامتون قسم.. بیادتون به عشقتون میام اینجا .. روزی که نباشید....نخواهم بود ..نه من و نه این وبلاگ....
خدایا این دوستان من از بهترینهای دنیا هستند . آنهارو از عنایت خودت سرشار فرما.......امضا .. بنده ی کوچک و گنهکارت ، محمد ...
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
قرعه ای زد فلک و باز بنام افتادم
ورقی زد به هم و از خُم خام افتادم
گشته ام عین الف گرچه ولی صد افسوس
ناقصم تا که از آن عشق تمام افتادم
****
طشت رسوایی من را به سر دست مگیر
این خودم بودم و اینگونه زبام افتادم
بال من باز مکن روی مگردان از من
من به عشق قفست بود به دام افتادم
ماه من،کنج لبت داعی کوثر دارد
خامیم بود در این فکرت خام افتادم
گفتی و آن نمکت راز کلامم گردید
راز من فاش شدو من زکلام افتادم
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
خانه ی همسایه ی ما .. کوچک است و قدیمی
دیش ندارد .... ماهواره ندارد ....
اینترنت ندارد .... ADSL ندارد ....
تلویزیون فلترون LCD هم ندارد .
با اینهمه هر صبح برای من دست تکان داده و سلام میکند _ و همیشه هم پیشدست_
و من ، شرمنده و متحیر تا شب فکر میکنم
سلامی به این زیبایی و محبت را
در کدامیک از این کانالهای ماهواره ای دیده ام ؟!..
فردا حتما از او خواهم پرسید.......
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
=============================
چققدر فرق است بین باید و بود .. و شاید و هست ...و بین من و........
________________________________________________
راز است _هرچند _ اما اتفاقی نیست
اگر که من هبوط کردم و آدم (ع) نیز...
اگر که من از میانه های آتش گذشتم و ابراهیم(ع) نیز...
اگر که من _ در شبی سخت و توفانی _ گم شدم و موسی(ع) نیز...
اگر که من جا ماندم از پدر و عیسی (ع) نیز...
نه نه ... پیمبر نیستم ! ... اما بی خبر هم نیامده ام ...
من از نگفته های قابیلم در ناگفته های تاریخ.. ( و تو چه میدانی چه میگذرد بر
انسان ؛ وقتی که قربانیش قبول نمیشود...؟)
من از لحظه های برادران یوسفم در آن نگاه های از دست رفته ی پدر...
و چه میدانی تو.......؟
من از پرتره های خط خورده ی تاریخم
من آگراندیسمان حقیقتم
من ...... واقعیتم............
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
میم . حاء . میم . دال .....
اینک این منم ، بغض شکسته ی تاریخ
اصطکاک فصلهای غریب
نازشست دنیاداران
و انگشتان اشاره ی هر شکست
اینک این منم.........
میشکنم میان بزم هاتان ...تا رنگین تر شود
و شیرین .. شیرین تر شوددد.......
میشوم فرهاد
میشوم خسرو
میشوم وامق
می شوم مجنون.. مجنون .. مجنون ....
ملالی نیست....تو هم مرا بشکن.._ نازشستت _
اینک این منم
میم . حاء . میم . دال ........
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
انگشتانم مورمور می شوند... خسته ام...
از این نوشته های بازاری خسته ام......
و از این جمله هایی که لق میزنند ، دائماً
از این ( عین ) های کشیده...
از این ( دال ) های شکسته...
و حرفهایی که درست سر بزنگاه
همگی ( جیم ) میشوند...خسته ام
و تو هنوز میگویی بنویس!....
میخواهی من این جمله ها را تا کـــجــــــــــا ... بکشم؟
***
بـیــا ... نزدیـــک تر بــیــــا .....
چشمانت را کمی سست کن .. و دهانت را قرص..
و باورهایت را ، لحظه ای به من بده.....
زمانی که کوچه ها تنگ اند و سقف ها کوتاه
و بی هیچ حرکتی حتی ، سرت به سنگ میخورد
زمانی که سبز ، سبز نیست و آبی ، آبی
و بنفش نقطه چین میشود
زمانی که بودنها ، در خط های فاصله تحریر میشوند
و هر خانه ای را که در می زنی از خانه ی همسایه سری بیرون می آید
من سکوت را چونان دعای عهد
هر صبح ، زمزمه می کنم .........
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
یا حجةابن الحسن سرتان سلامت ....
____________
باز ای قلم به زبان آی و عیان بگو
باما ازآن شکفته ی در آسمان بگو
آه از نهان برآرو به عالم چنان بگو
کز سنگ ناله خیزدو از آسمان،،بگو
چون؟..با لب تشنه او ،دیده وا میکرد
ای کاش.. تیر حرمله ، خطا میکرد
_____
چون حسین(ع)طفل شش ماهه رابدست گرفت
آسمان ضجه زد ، زمین نشست گرفت
بغض حق شکست ، پای دین شکست گرفت
چون حرمله ، تیر و سنان را بدست گرفت
پس ، آنچنان بران گلو ، نگاهی کرد :(((
ای کاش..تیر حرمله ، خطا می کرد
_____
در اوج واقعه ، چو شرر بر قمر زدند
بر جان عالمی به "سه شعبه"شرر زدند
بر سینه داغ بود و به داغ دگر زدند
وز آن نمک که باز به زخم جگر زدند
زان تیردرگلو ، خدا ، چه هامیکرد
ای کاش.. تیر حرمله ، خطا میکرد
_____
آه ای قلم بسوز که کنون وقت سوزش است
آه ، آه من برآی ، که جانها به رویش است
آه ، اشک من بریز که که دلها به جوشش است
آه ای قلم بگو ، که نگویی نکوهش است
آن ماه شش قمر،،،چه باشما میکرد?!
ای کاش.. تیر حرمله ، خطا میکرد
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
&&&&&&&&&&&&&&&&&
گاهی یک لحظه خودش یک زندگی ست
گاهی یک شکوفه خودش یک دنـیــا بهار دارد
گاهی تنها برای یک لحظه .. باید از یک عمر گذشت
گاهی عقربه ها چنان می ایستند که آدم خفه می شود و گاهی ساعتها .. می دوند
گاهی دستهای یک سیاستمدار بالا میرود برای آنکه کسی به چشمهایش نگاه نکند
گاهی برای رفتن باید ماند و گاهی برای ماندن باید رفت
گاهی ستاره ها هم به دروغ ، چشمک می زنند
و گاهی من نیز ، در سکرآورترین لحظه های فراموشی ، از تو می نویسم
. . . . . . . . . . . . . .
همیشه می دانستم که تورا نمی شود درون این کلمه ها محصور کرد ..همانطور که
من نیز ازاین نقطه های پایانی متنفر بوده ام ........
هم اکنون نیز دغدغه ..نکن
تا هر زمان که بخواهی ، چشم میگذارم.......
10 _ 20 _ 30 _ 40 _ 50 _...........
دیر نیست..هـنــوز هم برای پنهان شدن فرصت هست ...
تنها بگذار چشمان من همچنان بسته بمانند ...بسته بمانند..
خـســتـه ام .... از دنـیــا خـســتـه ام ... می دانی؟....
گاهی " یک نگاه " ......یک عـمــــــر حرف دارد ......
**
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
_______
امشب میان آسمان چشمان من سُر می خورد
با لحظه های عشق تو این جان من بُر می خورد
می تابد این دل بر زمین تا لحظه های آخرین
از دست آن شیرینترین، یک جام درخور می خورد
می ریزد اینسان اشک من از لحظه های چشم من
از چشم من تا چشم تو راه میان بُر می خورد
ای یارتنها ،هست من،دستت مگیر از دست من
گاهی اگر در راه دل ، پایم اگر سُر می خورد
*****
هست من است وهست تو ای جان شیرین مست تو
هرکس که شد سرمست تو ... پیمانه را پر میخورد
********