سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مجلس دانش، باغ بهشت است . [امام علی علیه السلام]
 
سه شنبه 90 خرداد 31 , ساعت 12:56 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

_______________


می زند نیش قلم زخمه به چنگ

زخم این سینه که شد زخمی چنگ


قدمی پیش نه البرز و بگیر

روی این شهر زده خیمه به سنگ


خاطر و خاطره ها دور به دور

کوچه و فاصله ها تنگ به تنگ


بر دل خسته ی این شهر نژند

دوده پاشیده و خاکستر رنگ


ای بسا دل که در آن سوخت،تمیز

یا لبانی که به هم دوخت،قشنگ


آسمان گرچه که بی اشک گریست

چشمه می جوشد از این خاطر تنگ

*******


یکشنبه 90 خرداد 29 , ساعت 4:57 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

________________


کسی در نگاهم قدم می زند

که خود تار و پودم به هم می زند


کسی میکشد پیش چشمم خطی

که خود لحظه ها را رقم می زند


مرا می برد با خودش ناکجا

و بر طبل خود بام و بم می زند


و چون می کشد قوس شیطان ، قزح

و بر طاق چشمان غم می زند


مرا میبرد همچنان صفحه ای

و هر آنچه خواهد قلم می زند


( محمد ) نمی ماند این ،روزگار

تو گویی که پلکی به هم می زند

همه می سپارم به دست کسی

که او در نگاهم قدم می زند

*******


جمعه 90 خرداد 27 , ساعت 10:36 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

__________________

 
      دغدغه ها ، خاطره ها ، اندیشه ...

  و لحظه هایی که بی محابا باز می شوند..

  من از آغاز بودن می آیم

  نقطه ای بی رنگ

  نقطه ای دوار

  شاید یک پلک

  و یا لحظه ای از تمام بودنها

   ____  از دیروز

   ____  امروز

   ____  فردا

   وفصلهایی که می گذرند همچنان

  _بی دغدغه

  _ بی خاطره

  و من نشسته ام ، اینجا

  در آغاز بودن – همچنان-

    و می اند یشم. . . .

  
        ========


جمعه 90 خرداد 27 , ساعت 6:38 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

______ ___


میون جمعه ها چشمم کمونه

دلم از تیر غم دریای خونه


همین دانم که یارم آیو حتی

اگر یک جمعه از عالم بمونه


========


چهارشنبه 90 خرداد 25 , ساعت 8:14 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

________________

چه شادم من امشب ، من امشب چه شاد

گه گیتی به بخشش چه دستی گشاد


که بود این پسر وز تبار که بود

که این گونه دل در برش سر نهاد


جهان گشته میزان به میزان او

که بی او کم و کم از او شد زیاد


بر او گشته دنیای دانش مرید

و بر مردمان شاه مردان مراد


زمین می نشیند به اشک یتیم

و خیزد به هنگامه ی عدل و داد


دو دم بود تیغش که تا دم به دم

بریزد سر خیره چون برگ و باد


چو در آینه حق نمودار گشت

چه وهم و خیالی که در دل فتاد


که تا بوده او بود و تا هست هست

چنین گوهری مام گیتی نزاد


نجوشد مگر عشقش از جان من

و جز این نباشد نبود و نباد


چه شادم من امشب من امشب چه شاد

* * * * *


یکشنبه 90 خرداد 22 , ساعت 10:0 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

___________________

صدای عقربه ها

سخت آزارم می دهند ، امشب

انگار ، اولین باری ست که آنها را می شنوم

انگار که  تمام صداهای دنیا خاموش شده اند

و تنها عقربه ها می نوازند .

. . . . . . . . . . . . . . . .

دلم می خواهد امشب  ثانیه ها آنقدر طول بکشند

تا آن که حوصله ی تمام ساعتهای دنیا سر برود

دلم می خواهد امشب آنقدر برایت بنویسم

تا آنکه دیگر فرصتی برای خداحافظی باقی نماند

دلم می خواهد امشب بلندترین شعرهایم را برایت بگویم

اما  این کار را نخواهم کرد

تا آن که " بلند ترین  شعر نگفته ی دنیا "

مال من باشد . . ..

 

 


جمعه 90 خرداد 20 , ساعت 10:33 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

____________________

  دریا ، افق و این چشمهای من

  و موجهای شکسته ای که باز می گردند

  در این لحظه های زوال . . .

         **
   . . من تنها برکه ای آب میخواهم

  که در آسمان خیس آن

  خورشید چشمهای مرا نسوزاند

  و ساحلی تنها

  به قدر تمنای یک دست

  من از دریا می ترسم

 من از دریا ، ازغروب دریا ، می ترسم

 ماهی کوچک من در آن  غرق خواهد شد

    **
  . . .هر چند که می دانم  یک روز

 خود نیز در این  دریا غرق خواهم گشت

 و در لحظه هایی از یک موج . . . .

 پایان نقطه ای در آغاز .........


جمعه 90 خرداد 13 , ساعت 10:47 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

______________


قلم امشبم را تو همراه شو

رفیق شب و همدم راه شو

به راهی برو تا خود آسمان

و یک لحظه همسایه ماه شو


بپرس از ستاره که باران کجاست


 بگو با ستاره که خورشید رفت

بگو چشم حق تا که جوشید،رفت

بگو پر زد و بر خروشید ، رفت

کنون جامه از نور پوشید، رفت


و من مانده ام چشم یاران کجاست


جماران مگو جمع یاران بگو

جماران مگو چشم باران بگو

جماران مگو چشمه ساران بگو

از آن چشمه  حق مداران بگو


بگو ، تا بگویم که باران کجاست


قلم امشبم را تو . . . . .


__ خداوندا روح امام راحلمان را __
__ غریق رحمت فرما . . و رهبر __
__ و رهبر عزیز و فرهیخته مان را__
__ تحت عنایات خاص خویش __
__ برای ما نگهدار __
__ آمین __ 


چهارشنبه 90 خرداد 11 , ساعت 4:11 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

     _____  _____

   شاپرک ، طعم بودن و لحظه ها . .

 چه کسی بهتر می داند " از یک سیب "

  راز ماه چیست

  و صبح

  چگونه می شکند ، در طلوع یک ژاله

  چه کسی می داند ؟

         **
 چه کسی می داند

 شاید که گلی نمی پژمرد

 اگر ژاله ها می ماندند

  وشاید  من نیز

 در افتادن یک سیب غرق می شدم

 اگر شناسنامه ام تنها یک شماره

 کمتر یا بیشتر بود . . . . .

  چه کسی می داند

      _________


دوشنبه 90 خرداد 9 , ساعت 3:50 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

__________________


        یک فنجان خیال

  و این همه نقشهای قهوه ای

 و لحظه هایی که تقسیم می شوند

          در میان خویش . . .

 بیا این مانده اش را با هم بنوشیم

  دیر زمانی میشود که فال ما را

          گرفته اند . .

          ________________


   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ