سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بیم از خدا کلید هر حکمتی است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
جمعه 91 اردیبهشت 22 , ساعت 2:6 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

برای همسرم ....

که گامهای دشوار زندگی را

صبورانه پابه پای من طی کرد

و هرکجا که موفق شدم مرا دید

تا  آنکه _مغرورانه_ قد بکشم

و هر کجاکه کم آوردم

_بزرگوارانه_ چشم هایش رابست 

 تا من _ساده انگارانه_ باور کنم

که ندیده است ...

 

 


پنج شنبه 91 اردیبهشت 7 , ساعت 7:0 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

با تو هستم،تو ........ هستی ؟

نمیدانم ، نگرانم ، به گمانم فراموشی گرفته ام

اصلا یادم نمی آید نخستین اسمی را که

صدا کردم یا فراموش

که بود یا کجا ؟

فقط می دانم که " تو "

آخرین اسمی هستی که بیاد من خواهی ماند ..

یادم هست اولین باری که گفتم : تو

گفتند : مودب باش !

و من نفهمیدم که چرا ؟!

و امروز یک نفر گفت : تو

و من به او گفتم مودب باش

او هم خندید و گفت : شما ...

اما او هم نفهمید

که برای گفتن از " تو "

باید از تمامی این اسمهای دیگر گذشت .. فراموش کرد  .. گذشت ..

نگرانم .. اصلا یادم نمی آید .. به گمانم فراموشی گرفته ام

تو را می گویم ، تو .. با تو هستم ، تو .....

هستی ؟....


*********


سه شنبه 91 اردیبهشت 5 , ساعت 7:0 صبح

 

 

اهل مدینه .. دیگر بسه .. هیزم نیارید ..

مگر آتش زدن یک در کوچک چوبی

چقدر هیزم میخواد؟


جمعه 91 فروردین 25 , ساعت 9:20 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

یادش بخیر آن روزها

پدرم شاعر بود ، مادرم عاشق

مادرم که شاعر میشد ، پدرم عاشق

پدرم غزل میگفت

مادرم سپید

پدرم مثنوی میخواند

مادرم سپید

پدرم رباعی میگفت

مادرم سپید

تا آنکه درست نمیدانم .. سیب بود یا گندم

جای قافیه ها را که گرفت 

مادرم رنجید

انگشتش سوزن خورد

نمره ی عینکش عوض شد ..

به زودی اما...

پدرم برگشت

قافیه ها برگشتند

غزلها برگشتند

اما شعرهای مادرم ، دیگر سپید نبود .......

××××


چهارشنبه 91 فروردین 16 , ساعت 4:0 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

 خدایا شکر ...

خداییت را شکر .. از اینکه  مرا آفریدی و اگرمن نیز عشق را ..

اما ،‌ این " لجوج بی مرام " مدتی ست که دیگر مرا باور نمیکند ..

شکر ، خداییت را شکر .. اما ، یکبارهم که شده از آن عرش کبریائیت پایین تر بیا..

روبروی او بنشین ، صاف 

و دستانش را بگیر ، محکم .. 

راست ، راست ، به چشمهایش نگاه کن و بگو :

روزی که محمد تورا آفرید ، اما

چـشـمهایش  ،،،، خیس بود........


دوشنبه 90 اسفند 8 , ساعت 7:42 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

کم کم این وبلاگ میره که به یکسالگی خودش نزدیک بشه . کم کم نوروز میرسه و زمان براورد کردن سالی ست که گذشت.
... خوب که نگاه میکنم .. میبینم اینجا آنقدرها هم مجازی نبوده . و یا بهتر بگم حقیقی ترین دنیای مجازی من هست . دوستانی دارم اینجا که از خورشید روشن ترند و از چشمه زلال تر . دوستانی دارم اینجا _ بقول سهراب _ بهتر از آب روان_ بهتر از گل و خوشبوتر از هر شکوفه ای. با شادی آدم شاد میشند و با غمهای آدم ، محزون . هر کدوم مثل یک چشمه ی از نور هستند .
و نظرها و کامنتهایی از محبت دارم در اینجا ، که همچون گلهای بهاری ، تک تک شکوفه می کنند . شکوفه هایی از نور ، شکوفه هایی از لطف ، که اگر یک روز نباشند ، این وبلاگ خواهد مرد .
کامنتهایی با عطری خدایی ، کامنتهایی با عطر زیبایی ، کامنتهایی با عطر محبت ، کامنتهایی با طعم انتقاد ، پرسش ، کامنتهایی که آمده اند ، ردی از خودشان گذاشته اند و خاطره ای ورفته اند و دیگر آنها رو کمتر دیده ام... و کامنتهایی که هربار هربار انتظارشون رو میکشم، کامنتهایی از مرام از محبت که اگر یکبار ، فقط یکبار ، نباشند ، این وبلاگ خواهد مرد ...........

بگذارید آغاز سخنم رو اصلاح کنم . گاهی می اندیشم که این دنیا حقیقی ترین دنیای حقیقی من هست ...

پی نوشت .. نه نه .. سرنوشت .... بخدا ، به مرامتون قسم.. بیادتون به عشقتون میام اینجا .. روزی که نباشید....نخواهم بود ..نه من و نه این وبلاگ....

خدایا این دوستان من از بهترینهای دنیا هستند . آنهارو از عنایت خودت سرشار فرما.......امضا .. بنده ی کوچک و گنهکارت ، محمد ...


شنبه 90 بهمن 29 , ساعت 5:29 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین


قرعه ای زد فلک و باز بنام افتادم

ورقی زد به هم و از خُم خام افتادم


گشته ام عین الف گرچه ولی صد افسوس

ناقصم تا که از آن عشق تمام افتادم


طشت رسوایی من را به سر دست مگیر

این خودم بودم و اینگونه زبام افتادم


بال من باز مکن روی مگردان از من

من به عشق قفست بود به دام افتادم


ماه من،کنج لبت داعی کوثر دارد

خامیم بود در این فکرت خام افتادم


گفتی و آن نمکت راز کلامم گردید

راز من فاش شدو من زکلام افتادم

****

 


یکشنبه 90 آذر 13 , ساعت 8:7 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

یا حجةابن الحسن سرتان سلامت ....

____________


باز ای قلم به زبان آی و عیان بگو

باما ازآن شکفته ی در آسمان بگو

آه از نهان برآرو به عالم چنان بگو

کز سنگ ناله خیزدو از آسمان،،بگو

چون؟..با لب تشنه او ،دیده وا  میکرد

ای کاش.. تیر حرمله ، خطا میکرد

_____

چون حسین(ع)طفل شش ماهه رابدست گرفت

آسمان ضجه زد  ، زمین  نشست  گرفت

بغض حق شکست ، پای دین شکست گرفت

چون حرمله ، تیر و سنان را بدست گرفت


پس ، آنچنان بران گلو  ،  نگاهی کرد :(((

ای کاش..تیر حرمله  ،  خطا می کرد

_____

در اوج واقعه ، چو شرر بر قمر زدند

بر جان عالمی به "سه شعبه"شرر زدند

بر سینه داغ بود و به داغ دگر زدند

وز آن نمک که باز به زخم جگر زدند

زان تیردرگلو ، خدا ، چه هامیکرد

ای کاش.. تیر حرمله  ،  خطا میکرد

_____

آه ای قلم بسوز که کنون وقت سوزش است

آه ، آه من برآی ، که جانها به رویش است

آه ، اشک من بریز که که دلها به جوشش است

آه ای قلم بگو ، که نگویی نکوهش است

آن ماه شش قمر،،،چه باشما میکرد?!

ای کاش.. تیر حرمله ، خطا میکرد



یکشنبه 90 آبان 22 , ساعت 8:0 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

_______


امشب میان آسمان چشمان من سُر می خورد

با لحظه های عشق تو این جان من بُر می خورد


می تابد این دل بر زمین تا لحظه های آخرین

از دست آن شیرینترین، یک جام درخور می خورد


می ریزد اینسان اشک من از لحظه های چشم من

از چشم من تا چشم تو راه میان بُر می خورد


ای یارتنها ،هست من،دستت مگیر از دست من

گاهی اگر در راه دل ، پایم اگر سُر می خورد

 *****

هست من است وهست تو ای جان شیرین مست تو

هرکس که شد سرمست تو ... پیمانه را پر میخور
د

********


چهارشنبه 90 مهر 27 , ساعت 11:7 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین


__________

ساقی مرا صدا کن امشب خرابم امشب

برگیر و چهره وا کن امشب خرابم امشب


با من سر محبت باش و حساب من را

از دیگران سوا کن امشب خرابم امشب


در لحظه های رفتن این دل بلای من شد

دل را تو مبتلا کن امشب خرابم امشب


با دستهای مهرت دستم بگیرو "من"را

باخوددوباره "ما" کن امشب خرابم امشب


هرجا که دلسپردم حسرت کشان من شد

ای دل مرا رها کن امشب خرابم امشب


همراز چشم من باش ای بغض خسته ، دل را

با قطره ای دوا کن امشب خرابم امشب

*  *

امشب که مست مستم مستانه می پرستم

ساقی مرا صدا کن امشب خرابم امشب

 یاعلی

 

 

 

 

 


   1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ