بسم الله الرحمن ارحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
_________________
دب اکبر
دب اصغر
جدی
اژدها
عجب باغ وحشی ست ، این آسمان . .
بگو با من ، چقدر مانده است تا سپیده
و کجاست آن " ستاره ی من "
در این رویای وحش . . . . .
_______________________
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
_________ _________
شاید که تو پشت یکی از همین پنجره ها
ایستاده ای و کوچه را نگاه می کنی
و من پنجره ها را یک به یک ورانداز می کنم
آرام ، آرام ،
میدانی ، می دانی . . . ؟
آخرین پنجره . . همیشه مرا نگران می سازد . . . . .
____________
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
__________ __________
گل من شکوفه کرده توی باغ و توی بستون
توی دستای ستاره ، میون باغ و گلستون
گل یاس مهربونم که خودش عین بهاره
روشنیش مثل سپیده ، سپیدیش عین زمستون
شاخه ی یاسمو امشب می کشم رو بوم چشمام
تا دیگه کسی نتونه بچینه یکی شو از اون
هر زمون دلم می گیره به پای گُلاش می شینم
که با این بهار کوتاه ، چه دلم رو کرده حیرون
تا که این گُلای یاسم واسه من بمونه ، هرشب
میذارم رو دوش چشمام ، میبرم به طاق گردون
میشنوم عطر بهارو توی چشمون محبت
با یه عشق آسمونی توی کوچه های تهرون
_______________
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
________________
کمی آرام تر قدم بردار
تار و پودم رشته های نازک رویاست
گره خورده در آن چاردیواری
و رنگم
اگر آبی اگر قرمز اگر زرد است
به رنگ خاطره باقیست
خاطری از دور ، خانه ای مهجور ، آن خم دیوار ،
دختری بیدار ،دار قالی پیش ، شانه ای در دست
که با مضراب انگشتان
باغهای آرزو را از عرش بر فرش می آورد
تا شاید روزی ، از آن مرغان سرگردان
یکی بردار بنشیند
و بنشیند . . .
و اینک سالیانی بعد
همان خاطر ، همان احساس ولی با
دستهایی استخوانی ، لرزان . عینکی ته استکانی
سفره ی رویای خود را باز می بیند
باز می بیند
در خانه ی من . . خانه ی تو . . . .