بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
_______________
می زند نیش قلم زخمه به چنگ
زخم این سینه که شد زخمی چنگ
قدمی پیش نه البرز و بگیر
روی این شهر زده خیمه به سنگ
خاطر و خاطره ها دور به دور
کوچه و فاصله ها تنگ به تنگ
بر دل خسته ی این شهر نژند
دوده پاشیده و خاکستر رنگ
ای بسا دل که در آن سوخت،تمیز
یا لبانی که به هم دوخت،قشنگ
آسمان گرچه که بی اشک گریست
چشمه می جوشد از این خاطر تنگ
*******
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
________________
کسی در نگاهم قدم می زند
که خود تار و پودم به هم می زند
کسی میکشد پیش چشمم خطی
که خود لحظه ها را رقم می زند
مرا می برد با خودش ناکجا
و بر طبل خود بام و بم می زند
و چون می کشد قوس شیطان ، قزح
و بر طاق چشمان غم می زند
مرا میبرد همچنان صفحه ای
و هر آنچه خواهد قلم می زند
( محمد ) نمی ماند این ،روزگار
تو گویی که پلکی به هم می زند
همه می سپارم به دست کسی
که او در نگاهم قدم می زند
*******
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
__________________
دغدغه ها ، خاطره ها ، اندیشه ...
و لحظه هایی که بی محابا باز می شوند..
من از آغاز بودن می آیم
نقطه ای بی رنگ
نقطه ای دوار
شاید یک پلک
و یا لحظه ای از تمام بودنها
____ از دیروز
____ امروز
____ فردا
وفصلهایی که می گذرند همچنان
_بی دغدغه
_ بی خاطره
و من نشسته ام ، اینجا
در آغاز بودن – همچنان-
و می اند یشم. . . .
========
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
______ ___
میون جمعه ها چشمم کمونه
دلم از تیر غم دریای خونه
همین دانم که یارم آیو حتی
اگر یک جمعه از عالم بمونه
========
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
________________
چه شادم من امشب ، من امشب چه شاد
گه گیتی به بخشش چه دستی گشاد
که بود این پسر وز تبار که بود
که این گونه دل در برش سر نهاد
جهان گشته میزان به میزان او
که بی او کم و کم از او شد زیاد
بر او گشته دنیای دانش مرید
و بر مردمان شاه مردان مراد
زمین می نشیند به اشک یتیم
و خیزد به هنگامه ی عدل و داد
دو دم بود تیغش که تا دم به دم
بریزد سر خیره چون برگ و باد
چو در آینه حق نمودار گشت
چه وهم و خیالی که در دل فتاد
که تا بوده او بود و تا هست هست
چنین گوهری مام گیتی نزاد
نجوشد مگر عشقش از جان من
و جز این نباشد نبود و نباد
چه شادم من امشب من امشب چه شاد
* * * * *
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
___________________
صدای عقربه ها
سخت آزارم می دهند ، امشب
انگار ، اولین باری ست که آنها را می شنوم
انگار که تمام صداهای دنیا خاموش شده اند
و تنها عقربه ها می نوازند .
. . . . . . . . . . . . . . . .
دلم می خواهد امشب ثانیه ها آنقدر طول بکشند
تا آن که حوصله ی تمام ساعتهای دنیا سر برود
دلم می خواهد امشب آنقدر برایت بنویسم
تا آنکه دیگر فرصتی برای خداحافظی باقی نماند
دلم می خواهد امشب بلندترین شعرهایم را برایت بگویم
اما این کار را نخواهم کرد
تا آن که " بلند ترین شعر نگفته ی دنیا "
مال من باشد . . ..
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
____________________
دریا ، افق و این چشمهای من
و موجهای شکسته ای که باز می گردند
در این لحظه های زوال . . .
**
. . من تنها برکه ای آب میخواهم
که در آسمان خیس آن
خورشید چشمهای مرا نسوزاند
و ساحلی تنها
به قدر تمنای یک دست
من از دریا می ترسم
من از دریا ، ازغروب دریا ، می ترسم
ماهی کوچک من در آن غرق خواهد شد
**
. . .هر چند که می دانم یک روز
خود نیز در این دریا غرق خواهم گشت
و در لحظه هایی از یک موج . . . .
پایان نقطه ای در آغاز .........
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
______________
قلم امشبم را تو همراه شو
رفیق شب و همدم راه شو
به راهی برو تا خود آسمان
و یک لحظه همسایه ماه شو
بپرس از ستاره که باران کجاست
بگو با ستاره که خورشید رفت
بگو چشم حق تا که جوشید،رفت
بگو پر زد و بر خروشید ، رفت
کنون جامه از نور پوشید، رفت
و من مانده ام چشم یاران کجاست
جماران مگو جمع یاران بگو
جماران مگو چشم باران بگو
جماران مگو چشمه ساران بگو
از آن چشمه حق مداران بگو
بگو ، تا بگویم که باران کجاست
قلم امشبم را تو . . . . .
__ خداوندا روح امام راحلمان را __
__ غریق رحمت فرما . . و رهبر __
__ و رهبر عزیز و فرهیخته مان را__
__ تحت عنایات خاص خویش __
__ برای ما نگهدار __
__ آمین __
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
_____ _____
شاپرک ، طعم بودن و لحظه ها . .
چه کسی بهتر می داند " از یک سیب "
راز ماه چیست
و صبح
چگونه می شکند ، در طلوع یک ژاله
چه کسی می داند ؟
**
چه کسی می داند
شاید که گلی نمی پژمرد
اگر ژاله ها می ماندند
وشاید من نیز
در افتادن یک سیب غرق می شدم
اگر شناسنامه ام تنها یک شماره
کمتر یا بیشتر بود . . . . .
چه کسی می داند
_________
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
__________________
یک فنجان خیال
و این همه نقشهای قهوه ای
و لحظه هایی که تقسیم می شوند
در میان خویش . . .
بیا این مانده اش را با هم بنوشیم
دیر زمانی میشود که فال ما را
گرفته اند . .
________________