سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بر نیکوترین این امّت از کیفر خدا ایمن مباش که خداى سبحان فرموده است : « از کیفر خدا ایمن نیستند ، مگر زیانکاران » و بر بدترین این امت از رحمت خدا نومید مگرد . که خداى سبحان فرموده است : « همانا از رحمت خدا نومید نباشند جز کافران » . [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 91 اردیبهشت 26 , ساعت 8:10 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

از قدیم گفته اند که آبروی امامزاده رو متولی آن امامزاده نگه میداره 

پس تا قبل از آنکه دوستان _ دوستان بهتر از جان _ بجان آیند که : ای بابا طبیعت هم سالی یک فصل ، آیش داره

این سراپاتقصیر متواضعانه اعلام میدارد که : این وبلاگ برای مدتی _ شاید و انشاالله کوتاه _ به آیش میرود _ of _

صمیمانه از دوستانی که توشیحاتشون چون گلهایی بهشتی بر تک تک این پستها نشست ، تمنا دارم که من رو از دعای خیرشون فراموش نکنند

هرچیزی را پایانی ست  جز دلتنگی ...

خدانگهدار

 


دوشنبه 91 اردیبهشت 18 , ساعت 4:0 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آلخ الطاهرین

راحت

چشمهایم را میبندم با پلک

و گوشهام را با دست

و لبهایم را

اما دلم ...

مدتی ست که ذره ذره می میرم

بگذریم ...

====

مدتی ست که راحت میتوانم

انکار کنم

راحت می توانم ، حاشا کنم

راحت از کنار لاله ها بگذرم.. ازکنار شقایقها ..

و بگویم : نه

و اینها همه یعنی که من بزرگتر شده ام

اما دلم ...

=====

از وقتی که این عینکهای دودی آمدند

چشمهایم نجیب تر شدند

و رازدارتر

وفاصله هارا بهتر باور میکنند

و این تقویمهای جبار را

اما دلم ...

======

دنگ .. دنگ .. دنگ ..

این صدای زندگی ست

هولوکاست لحظه ها

آاااای  با شماهستم .. آاااای آدمهای نو ...

لحظه های زندگی (لحظه های عاشقی) مال شماست

آنچه من امروز هجی میکنم

فردای شماست

و من باید برم

اما دلم ...

******


دوشنبه 91 اردیبهشت 11 , ساعت 5:0 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین


تا جان مرا به لحظه ها بست

از مستی لحظه ها شدم مست


و از پشت هزار پشت آدم

اکنون که جهان به من رسیده ست


شرمنده شدم از آن هزاران

کاری بسزا نیامد از دست


از غایت غصه ، چشم خشکید

واز فرط قضا چه چشمه ها ، بست


هر خاطره ای جوانه زد ، رفت

هر غصه که قاب قصه شد ، هست


هر کس که پرَش نبود ، میماند

آن دَم که پرنده شد ، زد و جست

= =

حاشا که گله ندارم از کس

تا بوده چنین بوده و تا هست

    ****


جمعه 91 فروردین 25 , ساعت 6:0 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

دخترم .. پسرم ..

میدانی که نوشتن از تو چقدر سخت است و چه آسان . سهل است و ممتنع .

دیروز که میان خاطره ها میگشتم ، تو را با تک تک رویاهایم دیدم و با قصه هایم خواندم . و زمانی که خنده هایت را با خودم زمزمه میکردم ، آسمان خندید ، ستاره خندید ، درخت خندید حتی گنجشک ها هم خندیدند .

و امروز صبح زمانی که چلچله ها دعاشان را میخواندند و تو سجاده ات را صفحه به صفحه باز میکردی و سطر به سطر .. من برایت دعا کردم و سپردم به بادها  ، که بیجا هواییت نکنند و به جاده ها ، که زیر پای تو نلغزند و ساعتها همه را یکجا برای تو کوک کردم ، تا فردا در آن صبح موفقیت جا نمانی .

دخترم .. پسرم ..

چشم هایت را به آبی آسمان باز کن و دستهایت را به گسترای زمین . که فردای جهان با دستهای تو تراز میشود و با نگاه های تو ..

شور لحظه ها در انتظار توست و نگاه های تو ... تا آنکه شیخ الرئیسها همچنان رئیس بمانند و بو ریحانها را بیش از این بیرون نکنند .

من امروز دعای مستجاب چلچله ها را شنیدم و شنیدم که قناریی می گفت بحق پروانه......

( دوستان در اثر اشتباهی که پیش آمد این پست حذف شد و من آن را دوباره نوشتم ..اما کامنتهای دوستانم از دست رفت..:(((((...از همه تون معذرت میخوام...خیلی تلخ شد برام)


جمعه 91 فروردین 11 , ساعت 4:31 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

(این شعر هرچند تکراری ست اما چون امسال هم شرایط مشابهی پیش آمد)
(تقدیم میکنم به دوستان بهتر از جان )


امسال بهار سبز وسرما 

چون شیره و برف درهم آمیخت 

پس یورش سخت برف وباران 

برنامه ی عید را به هم ریخت


با اینهمه جاده های رفتن 

درراه سفرشلوغ بودند 

گویی که خبرزبرف وباران 

دورازهمه جا دروغ بودند

 


یک چند میان کوچه بازار 

خلوت شد و شهر سروری کرد 

تهران که عروس آرزوهاس
ت 

در دامن کوه دلبری کرد



 

این شهر شلوغ وخوب  تنها 

این گونه؟! خدا گناه دارد 

ماندیم نه این که شهرما را 

باید که یکی  نگاه  دارد


یک چند میان شهرهرجا 

رفتیم بدون دود ودم بود 

تهران به تمامه بوستان شد 

افسوس گذشت زود وکم بود


 

اینک همه راهیان نوروز 

آیید که شهر باز باشد 

امید که در پناه " الله " 

عمر همه تان دراز باشد

 


سه شنبه 91 فروردین 8 , ساعت 2:0 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

فرق می کند

فرق میکند ،‌ نگاه با نگاه

فرق میکند ، خندیدن با خندیدن

فرق میکند ، اشک با اشک ، دست با دست

فرق میکند

تو به فرداهایت نگاه میکنی و من به گذشته ها

تو به امیدهای فردایت لبخند میزنی و من به امیدهای رفته

تو با آن دستهایت ، عروج میکنی و من برای آنکه نیفتم

تو با اشکهایت ....اما نه ، طعم اشکهامان که با هم بیگانه نیست...

میبینی؟

همیشه چیزی برای تفاهم  وجود دارد .

××××


شنبه 91 فروردین 5 , ساعت 3:0 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

 ... وقتی که مرغ مادر شکار میشود چون شکارچی که نمیتواند گرسنه بماند

وقتی که برگهای لطیف گل میان دیگها می جوشند چون بدون گلاب که نمیشود

وقتی بچه گربه ای در سرمای زمستان میلرزد چونکه اقتضای طبیعت است


وقتی که خانه ی همسایه ما راخراب میکنندچونکه در طرح توسعه شهریست (والمامور معذور)

وقتی که ناچار باید یکی از ماها بشکند .. یامن یا تو ..

وقتی که درمیان این لحظه های ناچار می ایستم

شکر می کنم .. که من خدا ، نیستم


جمعه 90 اسفند 19 , ساعت 6:27 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

______________________________________

بهار طبیعت ، عید نوروز ، این طبیعی ترین عید خلقت را پیشاپیش به همه ی دوستان بهاریم تبریک میگم و برای تک تک ایشان سالی پر از شادی ، آرامش ، موفقیت و شکوه آرزو میکنم ..انشاالله که سالتان تماما خدایی باشد و این سال برایمان همراه با ظهور قلب هستی ، حضرت ولی عصرباشد.
این غزل بهارانه را تقدیم میکنم به تک تک دوستان عزیزم و آن دوستی که مرا تشویق به سرایش بهارانه نمود.
کامیاب باشید ... شاد و شاداب .......

******

زمستان شد ، بهار مست آمد

بهارم مست مست مست آمد


جهانی غرقه در گل گشت یکدست

گلابش از محبت دست آمد


زهر قابی که شد برداشت رنگی

و رنگی زد به هرچه هست آمد


و بلبل باز از آن ایام رفته

غزلخوان شد دوباره جست آمد


بهارم نشئه شد از عشق بلبل

ترک زد غنچه را بشکست آمد


دلم اکنون بجز در کار گل نیست

و یا حتی اگر هم هست آمد


بهار آمد دهانم پرزگل شد

دلم پرزد نگارم مست آمد


اگر دستم زدستان تو جا ماند

ولی ، اما دلم دربست آمد

****


یکشنبه 90 بهمن 23 , ساعت 6:2 عصر

 

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

خانه ی همسایه ی ما .. کوچک است و قدیمی

دیش ندارد .... ماهواره ندارد ....

اینترنت ندارد .... ADSL ندارد ....

تلویزیون فلترون LCD هم ندارد .

با اینهمه هر صبح برای من دست تکان داده و سلام میکند _ و همیشه هم پیشدست_

و من ، شرمنده و متحیر تا شب فکر میکنم

سلامی به این زیبایی و محبت را

در کدامیک از این کانالهای ماهواره ای دیده ام ؟!..

فردا حتما از او خواهم پرسید.......


جمعه 90 بهمن 7 , ساعت 1:0 عصر

      بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
             =============================
                                
چققدر فرق است بین باید و بود .. و شاید و هست ...و بین من و........
________________________________________________

  راز است _هرچند _ اما اتفاقی نیست

  اگر که من هبوط کردم  و آدم (ع) نیز...

  اگر که من  از میانه های آتش گذشتم و ابراهیم(ع) نیز...

  اگر که من _ در شبی سخت و توفانی _ گم شدم و موسی(ع) نیز...

  اگر که من جا ماندم از پدر و عیسی (ع) نیز...

  نه نه ... پیمبر نیستم ! ... اما بی خبر هم نیامده ام ...

  من از نگفته های قابیلم در ناگفته های تاریخ.. ( و تو چه میدانی چه میگذرد بر
  انسان ؛ وقتی که قربانیش قبول نمیشود...؟)

  من از لحظه های برادران یوسفم در آن نگاه های از دست رفته ی پدر...
  و چه میدانی تو.......؟

  من از پرتره های خط خورده ی تاریخم 

  من  آگراندیسمان حقیقتم

  من ...... واقعیتم............


   1   2   3   4   5      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ