جمعه 90 اردیبهشت 30 , ساعت 2:0 عصر
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
________________
کمی آرام تر قدم بردار
تار و پودم رشته های نازک رویاست
گره خورده در آن چاردیواری
و رنگم
اگر آبی اگر قرمز اگر زرد است
به رنگ خاطره باقیست
خاطری از دور ، خانه ای مهجور ، آن خم دیوار ،
دختری بیدار ،دار قالی پیش ، شانه ای در دست
که با مضراب انگشتان
باغهای آرزو را از عرش بر فرش می آورد
تا شاید روزی ، از آن مرغان سرگردان
یکی بردار بنشیند
و بنشیند . . .
و اینک سالیانی بعد
همان خاطر ، همان احساس ولی با
دستهایی استخوانی ، لرزان . عینکی ته استکانی
سفره ی رویای خود را باز می بیند
در خانه ی من . . خانه ی تو . . . .
نوشته شده توسط محمد مهاجری | نظرات دیگران [ نظر]