سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که با حق درآویخت ، خون خود بریخت . [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 95 اردیبهشت 30 , ساعت 2:5 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین/


این یا آن
مسئله این نیست
________

آه
من
و این لحظه های سرد ..
نبودنت را - حتی -
شیشه ها هم
باور نمی کنند
&
پرنده های دود
ستاره هایی سو
فضاهایی لک
از بود
یا نبود
این طرف ها
یک نفر دنبال آسمان می گردد
یک نفر - اینجا -
سخت
دلش آسمان می خواهد
یک نفر
دلش لک زده
پرواز
راز
آغاز می خواهد
از شب های شب
از روزهای روز
اینجا
یک نفر دلش لک زده
آسمان می خواهد
&
با من بگو
تویی که از دیده ها
بیرون نشسته ای
آزاد
با من بگو
اینک
کدام نگاه
خودش را گرم می کند
با تو
و کدام شب
نزدیک تر است
به صبح
و کدام دهان
به آسمان
تو آرزوی کدام شبی
و آورده ی کدام صبح
تو با کدام ستاره نشسته ای
که اینهمه سنگین می گذرد
شب
تو چه دیده ای
در نگاه من
که چشم میگیری
از چشم
...
نگاهم
م
ی
ر
ی
زد
.. ابر
و زمان میگذرد
.. باد
برای گریستن هم
حتی
فرصتی نیست
در این همهمه گاه صبح ..
السلام علیک
یا باقی مانده ی خدا
بر زمین



لیست کل یادداشت های این وبلاگ