پنج شنبه 90 اردیبهشت 8 , ساعت 9:22 صبح
بسم الله الرحمن الرحیم __ __ __ __ __ __ __
انگشتان من لخته لخته فرو میریزد و تو هنوز می گویی واژه ها نمی شکنند! نمی شکنند؟ پس چرا دستهای من درد می کند انگشتانم می سوزد چرا جمله ها داد می زنند نقطه ها جیغ می کشند . . . . این کدام نقطه است که پایان هیچ جمله ای نیست .. نقطه هایی گیج واژه هایی شکسته جمله هایی بی انتها و تو هنوز می گویی: __ تو ، من ، او __ واژه هایی برای شکستن نیست ؟! غرور یک جمله نمی شکند ؟! پس چرا ثانیه ها هر لحظه تُردتر می شوند چرا انگشتانم میان جمله ها تاب می خورند چشمانم سیاهی می روند . . . . . .
شب از نیمه گذشته است
سا عتها دوباره زنگ می زنند . . . . .
|
نوشته شده توسط محمد مهاجری | نظرات دیگران [ نظر]