• وبلاگ : مهاجر
  • يادداشت : شعرهاي سپيد مادرم ...
  • نظرات : 8 خصوصي ، 33 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    يادش بخير آن روزها


    پدرم شاعر بود ، مادرم عاشق


    مادرم که شاعر ميشد ، پدرم عاشق


    پدرم غزل ميگفت


    مادرم سپيد


    پدرم مثنوي ميخواند


    مادرم سپيد


    پدرم رباعي ميگفت


    مادرم سپيد


    تا آنکه درست نميدانم .. سيب بود يا گندم


    جاي قافيه ها را که گرفت


    مادرم رنجيد


    انگشتش سوزن خورد


    نمره ي عينکش عوض شد ..


    به زودي اما...


    پدرم برگشت


    قافيه ها برگشتند


    غزلها برگشتند


    اما شعرهاي مادرم ، ديگر سپيد نبود .......

    سلام...
    واقعـــــــــــــا عالي....چه کردين جناب مهاجر....خيــــــــــلي دلنشين....
    پاسخ

    ســــــلاام...چه بزرگوارانه......متفاوت ترين كامنت رو برام گذاشتيد ..يعني انتخاب كل شعر....واقعا چطوري تشكر كنم....واقعا مممنونم..نميدونم چي بگم..تــشــــــكــــر.....:)