آناستا ... آن ستاره من ... سه گاه غم ...
سلام جناب مهاجري
بالاخره نثر هم ديدم اينجا:)
غم داشت:(
آن ستاره ي من......
ميدونستيد ستاره ها با ما فاصله دارن.....از ما دورن....ما فقط حق داريم حسشون کنيم......فقط ميتونيم هرشب با حسرت نگاهشون کنيم و شايد دردودل کنيم.....
ميدونيد زمان ما با ستاره ها خيلي فرق ميکنه....ثانيه هاي خوش شما براي ستاره تون سالها ميگذره..يا..شايد هم اصلا نميگذره......
براي آناستا حتما فرق ميکنه که رييس جمهور چي گفت....شايد...شايد باز بخواد ماهواره اي رو بفرسته و ستاره اذيت شه از حضور غريبه ها.....
شايد مجلس تصويب کنه که ستاره ديگه ستاره نباشه.....بخوان تبديلش کنن به تکه هاي شهاب سنگ...بشکننش....
ستاره ها قابل پيش بيني نيستن....شايد نور و چشمکش يه شب مال شما باشه...اما يکي از راه برسه و نورش رو واسه هميشه تصاحب کنه.....
سلام..خيلي زيبا بود و غمگين....من هيچوقت به ستاره ها اطمينان نميکنم....زيبا هستن اما......
سلام خوشبحال آناستا که انقد ليطف شعر سرودين
زنده باشين