سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه در دانشش اختلاف و دوگانگینباشد . [امام باقر علیه السلام ـ در بیان معنای راسخان در دانش ـ]
 
سه شنبه 90 مهر 5 , ساعت 7:38 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

_______________________________________
___________
گاه .. اول
___________

ساعت ، چهار از نیمه شب است .. عقربه ها سنگین تر از همیشه میزنند ..

و ثانیه ها بی قراری می کنند.....

اما من هنوز هم از این لحظه ها ، مطمئن نیستم

ساعت چهار از نیمه شب است و چشمهایی

خوابهایشان را مرور میکنند و دهانهایی عشق پرورش می دهند

اما من هنوز هم .... مطمئن نیستم ......

آناستا ... برای ماندن پنج حرف لازم است و برای نماندن شش تا

باورکن که من .... سختگیر نیستم .........

نمیدانم  چرا .. هر بار که برایت از ابدیت می گویم

تو پنجره ها را نگاه می کنی و  ساعتها را....

اندکی صبر کن .. برای دل کندن هیچ زمانی دیر نیست

اندکی صبر کن ...

انگشتانم که بر کی برد بلغزد....

مونیتورها .. خیس خواهند شد ........

آناستا ..... نگاه کن .. تنها جرم من این بود که گفتم "هستم"

و تو در این " هست " من آنقدر تشکیک کردی ....

که حتی تقویمها هم از ما جلو زدند .............

جلو زدند ....
____________
گاه .. دوم
____________

مینشینم و تقویمها را ورق میزنم .... آرام آرام.....

ورق ورق .. صفحه صفحه .. مناسبت به مناسبت .. هفته به هفته

و از خودم میپرسم :

من با کدامیک از این صفحه ها ورق خورده ام

و یا با کدامیک از این مناسبتها ....

اصلا برای من چه فرقی میکند که مثلا... آقای رئیس جمهور پریشب

چه خوابی دیده اند؟ ... و یا قوانین مجلس آیا .. خودشمول هم هستند

یا خیر ؟... و یا از فراز برج میلاد ، دنیا چه شکلی دیده میشود ؟.. اما

برای من مهم است این که هنوز هم میتوانم به " تو  " فکر کنم ....

____________
گاه .. سوم
____________

ساعت چهار از نیمه شب است و یا اندکی بیشتر

و عقربه ها سنگین تر از همیشه می زنند و بلندتر ....

بیا .. بیا ...

آناستا ... تردید نکن .... فاصله ها .. آنقدر نیست ...

و ساعتها فریب می دهند

نگران مباش ... ذستهایت را به من بده ....

تقویمها را بهم میزنیم

و ساعتها را از نو .. دوباره کوک می کنیم

آناستا .......



لیست کل یادداشت های این وبلاگ