• وبلاگ : مهاجر
  • يادداشت : كجاست آن ستاره ي من . . .
  • نظرات : 2 خصوصي ، 12 عمومي
  • پارسي يار : 2 علاقه ، 2 نظر
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    خواهش مي کنم.

    ميگم ببخشيد منم ترکي بلد نيستم :دي، ميشه ترجمه شم بنويسيد ؟

    پاسخ

    اختيار داريد .چشم . البته . قصه اين است كه دونفر داشتند براي هم خيالبافي مي كردند . اولي گفت در شهر كاشان ما روزي يك ديگ مسي درست كردند كه 40 مسگر داخل آن مسگري مي كردند . اين ديگ آنقدر بزرگ بود كه صداي مسگرها به هم نميرسيد! . . دومي گفت اين كه چيزي نيست در شهر ما اردبيل روزي چغندري كاشتند آن قدر بزرگكه چهل نفر پهلوان قوي با هم به زحمت اون رو از زمين درآوردند! . . كاشاني پرسيد مگر ميشه ؟ حالا چه جوري ميخوان اين چغندر را بپزند؟ . . اردبيلي شيرين سخن جواب داد ( بيل ديگ بيل چغندر ) . . يعني خب معلومه اين چغندر را بايد توي آن ديگ كذايي شما در كاشان پخت!!! !!!!! منظور اين كه در و تخته با هم جور در ميان . منظورم اين بود كه آسمون دنيا ، آسمون خيلي پر ارزشي نيست ( به اين دنيا ميخوره ديگه ) آسمونهاي بالاتر با ارزشترند . باز هم ممنونم كه تشريف آورديد . متشكر