• وبلاگ : مهاجر
  • يادداشت : به شوق ديدن تو بي قراره . .
  • نظرات : 1 خصوصي ، 7 عمومي
  • پارسي يار : 1 علاقه ، 3 نظر
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مرد بي همتا 
    داستان موش
    موشي در خانه تله موش ديد ، به مرغ و گوسفند و گاو خبرداد . آن سه حيوان گفتند تله موش مشکل توست به ما ربطي ندارد . ماري در تله افتاد و زن خانه را گزيد . از مرغ برايش سوپ درست کردند ، گوسفند را براي عيادت کنندگان سر بريدند و گاو را براي مراسم ترحيم کشتند . در تمام اين مدت موش از سوراخ ديوار مي نگريست و مي گريست
    در جهان تنها يك فضيلت وجود دارد و آن آگاهي و تنها يك گناه و آن جهل است
    مولانا
    پاسخ

    جالب بود ممنون از شما