بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
دیگر جای هیچ نگرانی نیست
دیگر جاییم درد نمیکند
سینه ام خس و خس نمیکند
دیگر هوای سرد اتاق اذیتم نمیکند
بعداز مدتها امروز
همسرم به خاطر من گریست
و صاحبخانه مان به چشمان تری که به خانه ما آمده بودند غر نزد
امروز دیگر کسی پچ و پچ نکرد
و همسایه ها گفتند
حرف زدن پشت سر میت خوبیت ندارد
امروز دیگر اکسیژنی اضافی مصرف نشد
و عامل تمام مشکلات دنیا مضمحل گشت
دیگر جای هیچ نگرانی نیست
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
چارستون فرهاد را شکست
تا آنکه بیستون شد
و مجنون را آواره بیابانها کرد
زلیخا را رسوای خاص و عام
و یوسف را راهی زندان
من _ همینجا _ علیه عـشـق
اعلام جرم میکنم ...........
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
گربه ای در گوشه بالکن لمیده و خرناسه میکشد
حتم خواب نیاکانش را میبیند
در دشت
در کوهستان
این شهر دود زده حتی فواره ها را هم به تنگی نفس انداخته است
*
میلیونها نفر
در این شهر دودزده و خاکستری جمع شده و نمیروند
میدانی چرا ؟
آدمها از تنهایی میترسند
از اینکه تنها بمانند میترسند
آنها حتی گورهاشان راهم دسته جمعی درست میکنند
گـورسـتـان ..
*
با اینهمه باز انسان تنهاست
گاهی یک لبخند را با زندگیش معامله میکند
گاهی برای گرمای یک دست
از زندگیش دست میکشد
و گاهی برای یک نگاه مهربان و رضایتمند تو
صفحه ها شعر مینویسد ...
اینها را همینطور سرسری نخوان
این ، آخرین امیدهای یک شاعر است ...
.
بسم الله الرحمان الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
صبح هایم به طعم توست
و غروب هایم به طعم من
و این شب های دراز فاصله است
و بازهم یاد تو .........
این ستاره ها
دانه های پاره شده تسبیح کیست
که در شوق تو
اینگونه ریخته اند در سینه شب
تا شاید
دستی
در کنجی
و در گوشه ای از شب ها
آن ها را مرور کند
تا صبحی که باز به طعم توست ...........
ماه ، خلوت مرا بهم میزند
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
و ناگهان یک رو ، ناغافل
تلفنت زنگ میخورد
و صدایی آشنا از آن طرف_هیجان زده_
بی سلام
بی احوالپرسی
میپرسد : خبر داری که در مکه .. از کنار کعبه ...
و تو در حالیکه صدایت میلرزد و چشمانت پراز اشک شده با فریادی کوتاه می گویی :
میدانستم .. میدانستم ..
که او یک روز می آید .. می آید ...
اللهم عجل لولیک الفرج
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
فال چای
هیچ فال چای شنیده ای ؟ فال چای همان فال قهوه است با این تفاوت که فال قهوه را آخرش می گیرند اما چای از همان اولش تورا میگیرد .
گاهی یک فنجان چای و یک حبه قند ، کافیست تا برایت یک دنیا خاطره همراه بیاورد . خصوصا آنکه حلقه های بخار هم از روی چایت بلند شوند . آنوقت است که دلت میخواهد همینطور آرام بنشینی و بنشینی و هی فکر کنی و فکر کنی ... تا آنکه بالاخره همه چیز سرد میشود .
یادش بخیر آن روزها هروقت مادرم تفاله ای رو چایش میدید ، میگفت که برایمان میهمان می آید و بعد شروع میکرد به شمردن تفاله ها .یکی .. دوتا .. بنده خدا همیشه فالش به مهمان هایی بود که می آمدند و Lمن فالم به مهمانی ست که دیگر نمی آید ...
بعضی چیزهاست که تنهایی لطفی ندارد . حریف میخواهد . رفیق میخواهد و چای یکی از آنهاست . در این موقع است که اگر تنها بمانی ،خاطره ها میشوند رفیق تو ، میشوند حریف تو .. و یکباره هجوم می آورند و خراب میشوند روی سرت . میشوند رفیقت ، میشوند حریفت .و تو میمانی با انبوهی از خاطره که برای ماندن یا رفتن از تو اجازه هم نمیخواهند...
آی کافی چی ! .. باز این چای من سرد شد برایم عوض میکنی؟
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
رمضان ماه بازگشت است .
بازگشت به خدا . بازگشت به خویش . باز گشت به هر آن جایی که باید میبودی و نبودی . و بازگشت به هر آن چیزی که باید میبودی و نبودی .وباید میدیدی و ندیدی و میخواندی و نخواندی و میگفتی و نگفتی ....
و بازگشت به جمع دوستانیکه جمعشان از جنس بهشت است و صدایشان از جنس ملکوت و نگاهشان آسمان .
و حمد و سپاس آغاز هر سخنی ست .
حمد خدای یگانه را که آغاز و انجام خوبیهاست .
و سپاس مر دوستانی را که یار رفته را فراموش نکردند و با نگاه های گاه و بیگاهشان شعله ی بازگشت را در دل او زنده نگه داشتند .
خدایا یادشان کن هم چنان که در این گاه نبودن مرا یاد کردند و نگاهشان کن همانور که از نگاه به این کمترین دریغ نکردند . خدایا در لحظه لحظه های زندگی یارشان باش و در تلاطمهای روزگار نگهدارشان و مرا نیز توفیق آن ده که در این جمع بهشتی خلود یابم . آمین رب العالمین ..
رمضان زیبا برهمه ی دوستان مبارک باد ...