سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حکمت با عصمت همراه است . [امام علی علیه السلام]
 
چهارشنبه 90 تیر 8 , ساعت 7:9 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

   ********* *  **********
(با عذرخواهی از دوستان به جهت تعویض قالب
وبلاگ که به دلیل بعضی مشکلات فنی بوده است )

__امشب ..

__ از حراء تا آسمان ، راهی نیست ..

  آسمان رنگیست .. لحظه ها رنگی  . .

  آسمان ،‏یکباره نازل می شود .. امشب ....

و ستاره ها فریاد میزنند ، اقرء .. دریاها فریاد می زنند ، اقرء ..

آسمان فریاد می زند .. جبرئیل ..

و پیامبر(ص) آرام میخواند . . .

. .{{ بسم الله الرَحمن الرَحیم 0 اقرَء بسم رَبکَ الَذی خَلَق . . .}}

  و فرشتگان باز سجده می کنند بر آدم

و آرام آرام زمزمه می کنند :

 ««« خداوند . . از برای حبیب خود کابین بسته است »»» 

و جبرئیل خاطره هایش را یکجا ورق میزند . . .

یا محمد(ص) . . . و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین ....

و تو ای ، عشق اولین و آخرین. . ،‏
جانهای ما امشب بی قرار توست ..........

    ***************


سه شنبه 90 تیر 7 , ساعت 1:28 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

______________


چشمان من غرق می شوند . .

 غرق می شوند آن دور . . آن دورترها . .


جایی که این دو خط موازی


این ریلهای شکسته ( دور از چشم اقلیدسها)


به یکدیگر می رسند .


چشمان من غرق میشوند آن دور . . آن دورترها. .


جایی که یا


جای پای اسماعیل است


و یا آنکه تابستان معجزه می کند


دلم می لرزد . . دستم  می لرزد . .پایم ، چشمم. .


می لرزد . . می لرزد  . .
 می لغزد ...........


. . و برای یک لحظه " باز دوباره " فراموش می کنم


که این ریلهای شکسته


مدتهاست که متروک مانده اند ........

      ......................


یکشنبه 90 تیر 5 , ساعت 8:49 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

___________________


به همان سرعتی که آمده اند . . می گریزند


سایه های صبح


و خورشید چه آرام می گذرد


چه کسی می گفت 


سایه ها عاشق نمی شوند


چه کسی می گفت


خوابهای  زمینند ،  سایه ها


من زمین را دوست دارم


با همین خوابهای خاکستریش


سایه هایی رمیده


که نمیدانم در کجا هاشور می خورند //////////////


          ********


یکشنبه 90 تیر 5 , ساعت 6:10 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

________________


  . . طبله ، طبله


ورم کرده پاهامان از بس که دویده ایم


و ثانیه هامان همگی گم شده اند


از بس که دویده ایم حتی


سایه هامان هم به ما نمی رسند


دستهامان . . .


پاهامان . . .


به دنیا بگویید بایستد


 شده یک ساعت ، یا حتی چند دقیقه


ما دست و پامان را گم کرده ایم


  گم کرده ایم ..........

   
     ******


جمعه 90 تیر 3 , ساعت 3:51 عصر

 بسم الله الرحمن ارحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

____________


هرچند که که درختها همگی قد کشیده اند ، اما ،


هنوز هم این کوچه برای من غریبه نیست


هنوز هم رد پایی از بچه ها باقی ست و یک نفر داد می زند :


آهای ، کجایید بچه ها . . . 

 
هنوز هم آن پنجره ی آخری ، آبی ست  

 
و وقتی که دری باز میشود دلی فرو می ریزد


هنوز هم میشود آن خطی را که با هم کشیده بودیم
                                  
لابلای آن آجرها دید


هنوز هم کسی گاهی از این کوچه رد می شود

 
هنوز هم دلی در اینجا تنگ است  

 
هنوز هم شاعری میخواهد از فردا بنویسد 


هنوز هم  آسمان آبی ست ، درختها سبزند

 
هنوز هم . . نه . . این کوچه هنوز هم خالی نیست  

 
هنوزهم . . پر است از هنوز .............


      ***********


پنج شنبه 90 تیر 2 , ساعت 9:35 صبح


بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

________________



کو چه ها ، کوچک تر شده اند و درختها بزرگتر


و صدای خنده ی بچه ها هنوز . .


_ آه _ فکر می کنم آن هفتمین سنگ "هفت سنگی " باشد


که من آن روزها هرگز نتوانستم پیدایش کنم



پسرم جلوتر بیا ، جلوتر بیا


نگاه کن ، ببین . . 


آن جای پای من است که میان سیمانها


خشک شده. . 


همیشه گفته ام که جای پای تو


حتماً ، از من بزرگ تر خواهد بود


*********



هفت سنگ بازی سنتی است که در آن هفت سنگ توسط بازیکنان
بایدروی هم چیده  شود .


<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ