سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه بدخو شود، همنشین و رفیقش دشمنش گردند. [امام علی علیه السلام]
 
شنبه 94 خرداد 30 , ساعت 5:35 عصر

بسم الله ارحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین /

نه

اینطور مرا نگاه نکن

من هم آدم محترمی بودم

.

.

تا آنکه

یک روز

یک نفر

مرا صدا کرد ..


چهارشنبه 94 خرداد 27 , ساعت 7:51 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین/


در آن صبح دل و صبح بهاری

که میبرد از قرارم بی قراری

بدیم مرغکم در کنج دیوار

نشسته میکند با نغمه زاری

که جفتم پرزد و از پیش من رفت

و میترسم از آن زاغ شکاری

بیفتی از هوا ای زاغ بدجنس

بمیری ای سراسر زشتکاری

چه نسبت دارد آن پرهای چرکت

و با چنگال تو ناز قناری

چنین نالید و مرغم بال و پرزد

و افتاد از نفس از غمگساری

قناری مرغکم از پیش من رفت

و من ماندم و این چشم انتظاری

ندارد طاقت این غم ، قناری

قناری ! طاقت این غم نداری !


شنبه 94 خرداد 23 , ساعت 6:14 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

      ساده است فقط باید کمی راهش را بلد باشی . مثلا برای همین امشب ، شب ، که بر میگردم به خانه ، بزرگ نوشته ام " خوش آمدی ، خسته نباشی ، عزیزم " و زده ام به دیوار روبرو با یک لبخند نازک و کشیده هم زیرش . به همین سادگی . ( معمولا بچه های آخر کلاس اینجور موقعها همیشه راه های بهتری پیدا میکنند )

      امروز رفته بودم برای اداره ثبت که کارمند ریزنقش و خوش اخلاق آن ،  هرچه را که میخواست از هست و نیست من درآورد و ریخت داخل یک فایل و نهایتا هم خلاصه شدم در چند " صفر و یک " .  آخرش هم نفهمیدم چطور و کجای این ریزتراشه ی دیجیتالی جا گرفتم که در آخر شد کارتِ ملیِ هوشمندِ من .

      همه چیز از آن صبح کذایی شروع شد که مرحوم گالیله سرش گیج رفت و خورشید بعد هزاران سال از نفس افتاد ، جدول مندلیف ورم کرد و سیب نیوتون درست افتاد وسط دستان رایش ، تا در آتش بازیهای هولوکاست ، چرچیل بتواند راحت تر از همیشه سیگار برگش را روشن کند در حیفا ! .

     دیروز همه چیز ساده بود و مردم چیز زیادی نمیدانستند . اما امروز همه چیز پیچیده است و مردم چیز زیادی نمیفهمند . و من ترجیح میدهم بگویند نمی دانم تا اینکه بگویند نمی فهمد ... .

     ساده است فقط باید کمی ..


جمعه 94 خرداد 15 , ساعت 7:36 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین


همیشه

مظنون اولم

و گزینه ی دوم

و زمانی که نگاهم را میدزدم از
                               چشمهاتان

میگویید خیالاتی شده

اما خیال که این همه

خیس نمیشود

&

خیالست دیگر

یک وقت دلش میخواهد

بلند شود

بیاید دستت را بگیرد

و بیاورد

بنشاند اینجا

رو در رو

چشم در چشم

و بگوید

صنم ! آخر حرف حسابت چیست
با من

&

شاعرم

خیالاتیم

جای همه خیال میکنم

و شب ها برای شام

2 قاشق خیال را

داخل کاسه

ترید میکنم با ماست

اما شماها چه؟

شما؟

وقتیکه شاهزاده تان نمی آید
                  با آن اسب سفید

یا کشتی تان بی هوا غرق
                             میشود

یا وقتیکه خیال میکنید

عشق هست

اما نیست

اینجاست که من

میشوم مظنون

میشوم مظنون اول

اما درست آنجا که باید

دودوتا تان بشود چهار

آنجا که پول و ماشین

با ویلا مَچ نمیشود

و نرخ سکه میشود شام شب ..

من که باید همیشه شاعر باشم

میشوم گزینه 2

&

حسابی خراب کردید

خراب

با ماشین هاتان

با لودر هاتان

افتضاح

با سیمان ، گِل گرفتید دهان درخت را

و خنده های شهر را

اگزوزمالی کردید حسابی

آخرش هم باید

این منِ شاعر

بلند شوم

بیایم

بنشینم

این وسط

و هی خیال کنم خیال کنم خیال ..

تا آخرش

هرطور شده

دوباره

از نو

یک شهر رویا بسازم

برایتان


چهارشنبه 94 خرداد 13 , ساعت 4:32 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین


اشک و لبخند

هم آغوش

یعنی تو آمده ای

و خاطره ها

باتو باز میگردند

به دنیا

خاطره ی گلها !

شیرینی شکر !

باتو

زنبورهای عسل باز نشسته میشوند

بخند

تا همگان جمع شوند در گوشه های لبخندت ..

از یوسف پاک و مهربان ما

حتی زلیخا هم

نمیرنجد


اللهم عجل لولیک الفرج


شنبه 94 خرداد 9 , ساعت 4:38 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین


خوش به حال ماهیان تُنگ

که دریا را ندیده اند

و قناری های

بی خاطره از آزادی

دریا ، آزادی

آزادی ، دریا

.

.

اما قضیه ی کلاغها فرق میکند

آنها آزادند

چون دوستی ندارند

و من این آزادی را

              دوست ندارم ..

 


پنج شنبه 94 خرداد 7 , ساعت 7:40 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین


آن شبِ بیدار

آن لیلةُالمَبیت

و نجات جان پیامبر!

گناه کمی نبود

که شیطان

به راحتی

بگذرد از آن

و چه مظلومانه

ذبح میشوند تا هنوز

فرزندان علی
+--

خداوندِ تبر

ابراهیم بزرگ

بردار

 باز

تبرت را

و اینبار

محکمتر از همیشه بکوب

بر خودِ نمرود

بر بت بزرگ

بر آل سعود

 


سه شنبه 94 خرداد 5 , ساعت 1:43 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

 

از همانجا که ایستاده ای

مستقیم

میروی به جلو

تا خوان بلور

تا چشمه ی نور

میرسی به آن سرو بلند

آن چشمه قند

آن گلهای قشنگ

چشمه رنگ

کنار آن کاسه ی اسم

جام طلسم

زیر آن سنگ عظیم

همانجا

پنهان کرده ام

دلم را

همان جا

زیر سنگ

سنگِ سنگ

تنها

فقط

برای

تو  ...


 


سه شنبه 94 اردیبهشت 29 , ساعت 6:39 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین


بیا

نگاهم را

با همان طعم گذشته ها

برایت سِرو میکنم

با چند چین هم 

 اضافه


شنبه 94 اردیبهشت 26 , ساعت 6:36 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین


در حرای دلم

تا هنوز میشنوم

"اقرء"

"بخوان"

بخوان

بخوان

جبرئیلا

چه دلنشین است صوت تو

اما به خدایم بفرما

کتابها را حسابی گران
                        کرده اند

          
        (( مبعث بزرگ مبارک ))


   1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ