سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندیشه آینه‏اى است تابناک ، و پند روزانه ترساننده‏اى از غل و غش پاک ، و تو را در ادب کردن نفس بس که دورى کنى از آنچه نپسندى از دیگر کس . [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 90 آذر 29 , ساعت 7:42 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

انگشتانم مورمور می شوند... خسته ام...

از این نوشته های بازاری خسته ام......

و از این جمله هایی که لق میزنند ، دائماً

از این ( عین ) های کشیده...

از این ( دال ) های شکسته...

و حرفهایی که درست سر بزنگاه

همگی ( جیم ) میشوند...خسته ام

و تو هنوز میگویی بنویس!....

میخواهی من این جمله ها را تا کـــجــــــــــا ... بکشم؟

***

بـیــا ... نزدیـــک تر بــیــــا .....

چشمانت را کمی سست کن .. و دهانت را قرص..

و باورهایت را ، لحظه ای به من بده.....

زمانی که کوچه ها تنگ اند و سقف ها کوتاه

و بی هیچ حرکتی حتی ، سرت به سنگ میخورد

زمانی که سبز ، سبز نیست و آبی ، آبی

و بنفش نقطه چین میشود

زمانی که بودنها ، در خط های فاصله تحریر میشوند

و هر خانه ای را که در می زنی از خانه ی همسایه سری بیرون می آید

من سکوت را چونان دعای عهد

هر صبح ،  زمزمه می کنم .........


یکشنبه 90 آذر 13 , ساعت 8:7 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

یا حجةابن الحسن سرتان سلامت ....

____________


باز ای قلم به زبان آی و عیان بگو

باما ازآن شکفته ی در آسمان بگو

آه از نهان برآرو به عالم چنان بگو

کز سنگ ناله خیزدو از آسمان،،بگو

چون؟..با لب تشنه او ،دیده وا  میکرد

ای کاش.. تیر حرمله ، خطا میکرد

_____

چون حسین(ع)طفل شش ماهه رابدست گرفت

آسمان ضجه زد  ، زمین  نشست  گرفت

بغض حق شکست ، پای دین شکست گرفت

چون حرمله ، تیر و سنان را بدست گرفت


پس ، آنچنان بران گلو  ،  نگاهی کرد :(((

ای کاش..تیر حرمله  ،  خطا می کرد

_____

در اوج واقعه ، چو شرر بر قمر زدند

بر جان عالمی به "سه شعبه"شرر زدند

بر سینه داغ بود و به داغ دگر زدند

وز آن نمک که باز به زخم جگر زدند

زان تیردرگلو ، خدا ، چه هامیکرد

ای کاش.. تیر حرمله  ،  خطا میکرد

_____

آه ای قلم بسوز که کنون وقت سوزش است

آه ، آه من برآی ، که جانها به رویش است

آه ، اشک من بریز که که دلها به جوشش است

آه ای قلم بگو ، که نگویی نکوهش است

آن ماه شش قمر،،،چه باشما میکرد?!

ای کاش.. تیر حرمله ، خطا میکرد



یکشنبه 90 آبان 29 , ساعت 6:49 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

&&&&&&&&&&&&&&&&&

گاهی یک لحظه خودش یک زندگی ست

گاهی یک شکوفه خودش یک دنـیــا بهار دارد

گاهی تنها برای یک لحظه .. باید از یک عمر گذشت

گاهی عقربه ها چنان می ایستند که آدم خفه می شود و گاهی ساعتها .. می دوند

گاهی دستهای یک سیاستمدار بالا میرود برای آنکه کسی به چشمهایش نگاه نکند

گاهی برای رفتن باید ماند و گاهی برای ماندن باید رفت

گاهی ستاره ها هم به دروغ ، چشمک می زنند

و گاهی من نیز ، در سکرآورترین لحظه های فراموشی ، از تو می نویسم

. . . . . . . . . . . . . .

همیشه می دانستم که تورا نمی شود درون این کلمه ها محصور کرد ..همانطور که

من نیز ازاین نقطه های پایانی متنفر بوده ام ........

هم اکنون نیز دغدغه ..نکن

تا هر زمان که بخواهی ، چشم میگذارم.......

10 _ 20 _ 30 _ 40 _ 50 _...........

دیر نیست..هـنــوز هم برای پنهان شدن فرصت هست ...

تنها بگذار چشمان من همچنان بسته بمانند ...بسته بمانند..

خـســتـه ام .... از دنـیــا خـســتـه ام ... می دانی؟....

گاهی " یک نگاه " ......یک عـمــــــر حرف دارد ......

**


یکشنبه 90 آبان 22 , ساعت 8:0 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

_______


امشب میان آسمان چشمان من سُر می خورد

با لحظه های عشق تو این جان من بُر می خورد


می تابد این دل بر زمین تا لحظه های آخرین

از دست آن شیرینترین، یک جام درخور می خورد


می ریزد اینسان اشک من از لحظه های چشم من

از چشم من تا چشم تو راه میان بُر می خورد


ای یارتنها ،هست من،دستت مگیر از دست من

گاهی اگر در راه دل ، پایم اگر سُر می خورد

 *****

هست من است وهست تو ای جان شیرین مست تو

هرکس که شد سرمست تو ... پیمانه را پر میخور
د

********


چهارشنبه 90 آبان 11 , ساعت 6:12 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

___________________

_________این"منٍ"مجهول

"من" و "تو" ..این دو تا مجهول / و "تو"خوابهای پریشان هرروزه ی "منی" / این هم یک معادله / یک معادله و دو مجهول ؟؟؟!!! / اما نه .. "من" مدتهاست که مجهولٍ حل شده ای هستم ...

_________تلاطم فاصله ها

تا در فاصله های این حروف،نفسی تازه میکنم / تو لحظه هایی از مرا ، مرور کن / هرچند که فاصله ها سختند / اما "من" در لحظه لحظه های آن به تو میرسم / در این  فاصله های تلاطم....

_________"منٍ" مشکل دار

اینجا ،شهر "من" خاکستری ست /  آینه هایش مکدرند / برج هایش که قد می کشند .."من" سرم گیج میرود / بانگ ها که صف می کشند .."من" پلاکهاشان را گم میکنم / و "تو" که اخم می کنی.. "من" رسوا میشوم / "می خندی" .. "من" می میرم / باور کن یکجای این "من" اشکال دارد ..

_________تومن ....

"من" ، "تو" ...."تو" ، "من" /  "من" ، "من" .. "تو" ، "تو" / من تو .. تومن / تومن؟!..تومن؟! ..تومن؟! /تومن .. این معبود قرنها / جانشین ابدی "تو" و "من"...

_________می ترسم ....

"من" از حرفهای عالی ، میترسم / "من" از مسیج های خالی ، میترسم / "من" از پیداهای ناپیدا ، میترسم / "من" از امروزهای بی فردا ، میترسم / "من" از هنجارهای بی قواره ، میترسم / "من" از آسمانهای بی ستاره ، میترسم ..

________خوردند .....

هفت گاو چاق را ، خوردند / هفت گاو لاغر را ، خوردند / هفت سنبل سبز را ، خوردند / هفت سنبل خشکیده را هم ، خوردند / خوردند ...

_______اما "من" ؟ ..اما "تو" ..

خوردم .. خوردی ..خورد / خوردیم .. خوردید ..خوردند / خوردند ... خوردند..... خوردند ......../ اما "من" ؟! ... اما "تو" ؟! ......

________قلم ، بهت میزند ..

خوابهایم که آشفته میشوند / قلم بهت میزند .../ و "من" قطعه قطعه میپرسم / "من" که نه از کنعانم و نه از مصر / این خوابهای پریشان هر روزه ام را / چه کسی تعبیر خواهد کرد؟؟؟.....


یکشنبه 90 آبان 8 , ساعت 5:30 عصر

بسم الله الرحمن ارحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

____________________


هاااای ...آدمهای سرکوچه .. برگردید ....

این کوچه های بنبست ..یک طرفه است..


چهارشنبه 90 مهر 27 , ساعت 11:7 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین


__________

ساقی مرا صدا کن امشب خرابم امشب

برگیر و چهره وا کن امشب خرابم امشب


با من سر محبت باش و حساب من را

از دیگران سوا کن امشب خرابم امشب


در لحظه های رفتن این دل بلای من شد

دل را تو مبتلا کن امشب خرابم امشب


با دستهای مهرت دستم بگیرو "من"را

باخوددوباره "ما" کن امشب خرابم امشب


هرجا که دلسپردم حسرت کشان من شد

ای دل مرا رها کن امشب خرابم امشب


همراز چشم من باش ای بغض خسته ، دل را

با قطره ای دوا کن امشب خرابم امشب

*  *

امشب که مست مستم مستانه می پرستم

ساقی مرا صدا کن امشب خرابم امشب

 یاعلی

 

 

 

 

 


پنج شنبه 90 مهر 21 , ساعت 9:0 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

__________________

 یک ، دو ، سه .....

 انگار که این لحظه ها تمام شدنی نیستند

 و نمی دانم که تا چند باید بشمارم

 شاید که باز دوباره باور کنی مرا ....

 من این دلتنگی را از پدرم به ارث برده ام

 در آن هبوط .....

 و هرگز فراموش نخواهم کرد که چگونه فرشتگان

 با نگاه هاشان بدرقه ام میکردند ...

 و تو .. و تو .. و تو .....

 و من اما ،  آسمان به آسمان هبوط می کردم .. هبوط می کردم 

 غلط نکنم ... پشیمان بودی از فرمان

 گیرم که ، عزت خداییت مانع بود ؟! .............

 نمیدانم .. نمیدانم .. فقط ، دلتنگم .. دلتنگم ..

 خدایا ...

 اینک آنقققدر گناه آورده ام که تو غفار باشی

و آنققدر پرده دری کرده ام که تو ستار باشی

 و آنقدر بی مهری دیده ام .. بی وفایی دیده ام .. بی مرامی دیده ام..

 که تو .. ودوود باشی .. کریم باشی .. رحیم باشی .. مهربان باشی..

 لحظه هایم را پذیرا باش ..  ..

  یا غَفارُ یا سَتار ...

 لحظه شماری میکنم .. یک ، دو ، سه ......

 ( امشب راهی شهر روشنی ها .. ، قم هستم ...)

       بَلدَة طَیبة وَ ربُ غَفور

______________

شنبه 90 مهر 16 , ساعت 11:6 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

ــــــــــــــــــــ

یا علی ابن موسی الرضا ( ع )

 

میخواد این لحظه دلم پر بکشه

بیاد اونجا تو حرم  سر  بکشه

میخوادش خسته از این نقش زمون

بیاد و یه نقش آخر بکشه


میدونم هیچی ندارم که برات

بیارم میون اون صحن و سرات

میخوام این دفعه بیام برات بگم

اومدم تنهای تنها به هوات


گوشه ی این دلمو تا بزنم

میون کبوترات پا بزنم

تا میان کبوترا پر بکشن

دلمو جای اونا جا بزنم

بعد از این این دل من مهمون توست

توی اون صحن و سرا . ایوون توست

هرجوری دلت میخواد پرش بده

دیگه این قلب منو  فرمون توست


چاکر و  مخلصتیم .. اوساکریم ..

چون  که بین عاشقا ....... کبوتریم

حالا که این دلمون عشق رضاست

بیایید  دوستا  دیگه  هیچجا نریم

میلاد مسعود امام هشتم مبارک

 

 


سه شنبه 90 مهر 12 , ساعت 6:44 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

_______________________

اگر این آخرین موج بگذارد .. می نویسم
من از جنس دریا هستم .. دریا
نه اینکه عمیقم یا آرام یا آرامش بخش .. نه
بلکه برای گذشتن از من ، همیشه راهی هست
قایقی .. کلکی .. بلمی .....
من از جنس دریا هستم
لحظه هایم نیلی ست .. سکوت هایم شکستنی ..
آوایم ... همچون این مرغان دریایی ست
محزون ... غمگین ......
مَدهایم کوتاه .. جزرهایم طولانی ست ..
با خورشید زاده میشوم .. با خورشید میمیرم ..
قدمهایی می آیند ، تند ... و چقدر هم تند .. می روند ..
همین دیروز بود که صیادی دلم را برد ، اما ..
نگاهش ، یکسره به ساحل بود ،،،،
من از جنس دریا هستم ..
غروب هایم دیدنی ست ............


   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ