سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدایا! آموزگاران را ببخشای ـ سه بار فرمود ـ و عمرشان را طولانی کن وکسب و کارشان را رونق بخش . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
جمعه 90 اسفند 19 , ساعت 6:27 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

______________________________________

بهار طبیعت ، عید نوروز ، این طبیعی ترین عید خلقت را پیشاپیش به همه ی دوستان بهاریم تبریک میگم و برای تک تک ایشان سالی پر از شادی ، آرامش ، موفقیت و شکوه آرزو میکنم ..انشاالله که سالتان تماما خدایی باشد و این سال برایمان همراه با ظهور قلب هستی ، حضرت ولی عصرباشد.
این غزل بهارانه را تقدیم میکنم به تک تک دوستان عزیزم و آن دوستی که مرا تشویق به سرایش بهارانه نمود.
کامیاب باشید ... شاد و شاداب .......

******

زمستان شد ، بهار مست آمد

بهارم مست مست مست آمد


جهانی غرقه در گل گشت یکدست

گلابش از محبت دست آمد


زهر قابی که شد برداشت رنگی

و رنگی زد به هرچه هست آمد


و بلبل باز از آن ایام رفته

غزلخوان شد دوباره جست آمد


بهارم نشئه شد از عشق بلبل

ترک زد غنچه را بشکست آمد


دلم اکنون بجز در کار گل نیست

و یا حتی اگر هم هست آمد


بهار آمد دهانم پرزگل شد

دلم پرزد نگارم مست آمد


اگر دستم زدستان تو جا ماند

ولی ، اما دلم دربست آمد

****


جمعه 90 اسفند 12 , ساعت 10:6 عصر

دوشنبه 90 اسفند 8 , ساعت 7:42 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

کم کم این وبلاگ میره که به یکسالگی خودش نزدیک بشه . کم کم نوروز میرسه و زمان براورد کردن سالی ست که گذشت.
... خوب که نگاه میکنم .. میبینم اینجا آنقدرها هم مجازی نبوده . و یا بهتر بگم حقیقی ترین دنیای مجازی من هست . دوستانی دارم اینجا که از خورشید روشن ترند و از چشمه زلال تر . دوستانی دارم اینجا _ بقول سهراب _ بهتر از آب روان_ بهتر از گل و خوشبوتر از هر شکوفه ای. با شادی آدم شاد میشند و با غمهای آدم ، محزون . هر کدوم مثل یک چشمه ی از نور هستند .
و نظرها و کامنتهایی از محبت دارم در اینجا ، که همچون گلهای بهاری ، تک تک شکوفه می کنند . شکوفه هایی از نور ، شکوفه هایی از لطف ، که اگر یک روز نباشند ، این وبلاگ خواهد مرد .
کامنتهایی با عطری خدایی ، کامنتهایی با عطر زیبایی ، کامنتهایی با عطر محبت ، کامنتهایی با طعم انتقاد ، پرسش ، کامنتهایی که آمده اند ، ردی از خودشان گذاشته اند و خاطره ای ورفته اند و دیگر آنها رو کمتر دیده ام... و کامنتهایی که هربار هربار انتظارشون رو میکشم، کامنتهایی از مرام از محبت که اگر یکبار ، فقط یکبار ، نباشند ، این وبلاگ خواهد مرد ...........

بگذارید آغاز سخنم رو اصلاح کنم . گاهی می اندیشم که این دنیا حقیقی ترین دنیای حقیقی من هست ...

پی نوشت .. نه نه .. سرنوشت .... بخدا ، به مرامتون قسم.. بیادتون به عشقتون میام اینجا .. روزی که نباشید....نخواهم بود ..نه من و نه این وبلاگ....

خدایا این دوستان من از بهترینهای دنیا هستند . آنهارو از عنایت خودت سرشار فرما.......امضا .. بنده ی کوچک و گنهکارت ، محمد ...


شنبه 90 بهمن 29 , ساعت 5:29 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین


قرعه ای زد فلک و باز بنام افتادم

ورقی زد به هم و از خُم خام افتادم


گشته ام عین الف گرچه ولی صد افسوس

ناقصم تا که از آن عشق تمام افتادم


طشت رسوایی من را به سر دست مگیر

این خودم بودم و اینگونه زبام افتادم


بال من باز مکن روی مگردان از من

من به عشق قفست بود به دام افتادم


ماه من،کنج لبت داعی کوثر دارد

خامیم بود در این فکرت خام افتادم


گفتی و آن نمکت راز کلامم گردید

راز من فاش شدو من زکلام افتادم

****

 


یکشنبه 90 بهمن 23 , ساعت 6:2 عصر

 

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

خانه ی همسایه ی ما .. کوچک است و قدیمی

دیش ندارد .... ماهواره ندارد ....

اینترنت ندارد .... ADSL ندارد ....

تلویزیون فلترون LCD هم ندارد .

با اینهمه هر صبح برای من دست تکان داده و سلام میکند _ و همیشه هم پیشدست_

و من ، شرمنده و متحیر تا شب فکر میکنم

سلامی به این زیبایی و محبت را

در کدامیک از این کانالهای ماهواره ای دیده ام ؟!..

فردا حتما از او خواهم پرسید.......


جمعه 90 بهمن 7 , ساعت 1:0 عصر

      بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
             =============================
                                
چققدر فرق است بین باید و بود .. و شاید و هست ...و بین من و........
________________________________________________

  راز است _هرچند _ اما اتفاقی نیست

  اگر که من هبوط کردم  و آدم (ع) نیز...

  اگر که من  از میانه های آتش گذشتم و ابراهیم(ع) نیز...

  اگر که من _ در شبی سخت و توفانی _ گم شدم و موسی(ع) نیز...

  اگر که من جا ماندم از پدر و عیسی (ع) نیز...

  نه نه ... پیمبر نیستم ! ... اما بی خبر هم نیامده ام ...

  من از نگفته های قابیلم در ناگفته های تاریخ.. ( و تو چه میدانی چه میگذرد بر
  انسان ؛ وقتی که قربانیش قبول نمیشود...؟)

  من از لحظه های برادران یوسفم در آن نگاه های از دست رفته ی پدر...
  و چه میدانی تو.......؟

  من از پرتره های خط خورده ی تاریخم 

  من  آگراندیسمان حقیقتم

  من ...... واقعیتم............


چهارشنبه 90 دی 7 , ساعت 5:27 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

میم . حاء . میم . دال .....

اینک این منم ، بغض شکسته ی تاریخ

اصطکاک فصلهای غریب

نازشست دنیاداران

و انگشتان اشاره ی هر شکست

اینک این منم.........

میشکنم  میان بزم هاتان ...تا رنگین تر شود

و شیرین .. شیرین تر شوددد.......

میشوم فرهاد

میشوم خسرو

میشوم وامق

می شوم مجنون.. مجنون .. مجنون ....

ملالی نیست....تو هم مرا بشکن.._ نازشستت _

اینک  این منم 

میم . حاء . میم . دال ........



لیست کل یادداشت های این وبلاگ