سه شنبه 90 تیر 7 , ساعت 1:28 عصر
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
______________
چشمان من غرق می شوند . .
غرق می شوند آن دور . . آن دورترها . .
جایی که این دو خط موازی
این ریلهای شکسته ( دور از چشم اقلیدسها)
به یکدیگر می رسند .
چشمان من غرق میشوند آن دور . . آن دورترها. .
جایی که یا
جای پای اسماعیل است
و یا آنکه تابستان معجزه می کند
دلم می لرزد . . دستم می لرزد . .پایم ، چشمم. .
می لرزد . . می لرزد . . می لغزد ...........
. . و برای یک لحظه " باز دوباره " فراموش می کنم
که این ریلهای شکسته
مدتهاست که متروک مانده اند ........
......................
نوشته شده توسط محمد مهاجری | نظرات دیگران [ نظر]