• وبلاگ : مهاجر
  • يادداشت : دوتا قمري که با هم ميپريدند
  • نظرات : 5 خصوصي ، 8 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     




    سلام اين شعر توي نظرات يکي از وبلاگهام پست شده بود

    بنظرم جالب اومد:

    ________________________________________
    باز شد شاه کليسا پدرِ روحاني
    باز شد گوشه کاخ پدران مهماني

    بابک از گور درآمد شده اينک اي دوست
    پادشاهي که بود شهرت او زنجاني

    بهر مانائي اين قوم ستم مي لرزد
    باز در گور تن بابک و نعش ماني

    کيست اين مهدي و بابک که نبيند در خواب
    اين رفاه و عظمت پادشه ساساني

    با تبسم دهنش پسته رفسنجان است
    داد و بيداد از اين پسته رفسنجاني


    سنگ مس باشد اگر خاک هم او خواهد خورد
    به همين خوشمزگي و به همين آساني

    خواب يک خاطره هر شب به وي الهام شود
    خاطراتي که بود اکثر آن شيطاني

    اينک از لفظ عدالت همگي مي ترسند
    که رفاه است شعار شب بي ايماني

    پاسخ

    سلام....بله مممنون....متاسفانه بسياري از ارزشهاي اصيل اسلامي ميره كه فراموش بشه از جمله ساده زيستي و ميره كه اشرافيت جاي اون رو بگيره ..متاسفانه../ مممنون از حضورتون