سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها ! قلبم را از محبّت نسبت به خودت، ترس از خودت، تصدیق و ایمان به خودت، هراس ازخودت و شوق به خودت، لبریز ساز، ای صاحب جلال وکرامت! [ـ امام صادق علیه السلام]
 
شنبه 94 مرداد 3 , ساعت 8:13 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین  /


ستاره های سوسو ، شب و کویر

و شهر اما

افسرده

رمل ها ، خواب میبینند

&

سراپا ،

چشم

میشوم

گوش

میشوم

نگاه

صدایی می آید

خش خش

سرگردان

لابلای کویر

گنگ

...

شاید مارمولکی در سرمای شب ، حمام می گیرد

یا سوسکی می خندد به من

شاید زیر همین رمل ها

کرمی

خواب جفتش را میبیند

ویا شاید ...

&

در کویر که باشی

همه چیز نزدیک میشود

آنقدر که می توانی

دست دراز کنی

ستاره ای را برداری

و مثل یک حبه ی قند

بگذاری دهنت

در کویر

شبها

مردمانش ستاره میشوند

و روز

کاریزها

میشوند راه شیری

در کویر

از انگشتان

انار میچکد

از نگاه

درختچه های گز

در کویر کافیست لحظه ای

چشمت را ببندی

که

که

که یکباره فضا مسخ میشود

همه چیز تغییر میکند

و در لحظه

صداییت میخواند

و تو ناگهان

مبعوث میشوی

پیک میشوی

برمیخیزی

پیام میشوی

طغیان میکنی

وبا دار و ندارت

می زنی به رودهای کویر

که اینک

برای تو خشک شده اند

و از پشت سرت

شهر سیمان

خیابان های اسفالت

دیوارهای بتنی

یکی

یکی

غرق میشوند در رمل

بی آنکه ایمان بیاورند به کویر ..

و تو آن سوتر

می نشینی

زانو میزنی

چشم هایت را می بندی

و در شکوه لحظه

کویر را

تقـدیـس میـکـنی

&

ستاره ها

آرام

آرام

آرام

اُرگ میزنند

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ